روح خدا در غرب

حضرت امام خمينى(ره) پس از انبياى بزرگ الهى و معصومان عليهم‏السلام، از كم‏نظيرترين و ممتازترين شخصيت‏هاى تاريخ بشريت است كه با انديشه‏هاى بلند الهى و تلاش‏هاى صادقانة خويش، مسير تاريخ را دگرگون كرده و منشاء تحولات عظيمى در جهان گرديد.
او، نمونه انسان كامل و شخصيتى جامع است كه يكى از اصيل‏ترين انقلاب‏هاى تاريخ را به پيروزى رساند و نظامى بى‏بديل را پايه‏ريزى و رهبرى كرد و با تكيه بر عنصر آگاهى، استقامت و شجاعت، تزلزلى آشكار در اركان و مبانى مكاتب الحادى و تمدن‏هاى مادى غرب و شرق به وجود آورد و كنگره‏هاى كفر و شرك و نفاق را با انحطاط و تباهى روبه‏رو ساخت. امام موسى كاظم عليه‏السلام مى‏فرمايد: «مردى از اهل قم، مردم را به حق دعوت مى‏كند. گروهى از مردم گرد او جمع مى‏شوند كه همانند تكه‏هاى آهن مستحكمند. بادهاى سخت آنها را نمى‏لرزاند و از جنگ و مبارزه به ستوه نمى‏آيند و از دشمن نمى‏هراسند و بر خدا توكل مى‏كنند و عاقبت با متقين است».1
بدون ترديد، نام امام‏خمينى با تاريخ معاصر جهان آميخته است. او، مرد قرن و احياگر ميراث عظيم اسلامى در جهان امروز است كه با وجود سيطره تمدن غرب و شيفتگى بسيارى به زرق و برق آن، راه جديدى را براى انسان امروز ارائه كرده و سنتى نو و مكتبى اصيل براى احياى ارزش‏ها و اصول اسلامى در جهان امروز ارائه كرد. نوشتار حاضر، عهده‏دار بررسى مهم‏ترين تأثيرات قيام و انقلاب حضرت امام بر جهان غرب مى‏باشد. مفهوم غرب در نوشتار حاضر، به مراتب وسيع‏تر از غرب جغرافيايى است و بيشتر بر ابعاد فرهنگى و تمدنى غرب تكيه دارد؛ ابعادى كه در حوزه جغرافيايى غرب - به خصوص بعد از رنسانس - به وجود آمد. از اين منظر، غرب عبارت است از تفكرى دنياگرا، تجربى‏نگر و غيردينى، همراه با سلطه و استثمار مادى كه سرچشمه آن، در ظاهر نه به غرب، بلكه به همه تمايلات درونى و نفسانيات و خودخواهى‏هاى انسانى ختم مى‏شود.2
رويكرد به معنويت، احياى دين و دين‏گرايى‏
رشد سريع تفكرات الحادى، خداگريزى، انسان‏محورى و گرايش برخى كشورهاى جهان به نظام فكرى - سياسى سكولار، بسيارى از صاحب‏نظران را به اين باور رساند كه انزوا و اضمحلال كامل، سرنوشت محتوم اديان الهى است؛ اما قيام امام خمينى و موفقيت انقلاب اسلامى به رهبرى وى، نه تنها توانست گفتمان دينى در ايران را تغيير دهد، بلكه شرايط جديدى را به وجود آورد كه حاكى از ورود جهان به دوره‏هايى متفاوت از ادوار گذشته و عصرى با ويژگى‏هاى ممتاز دينى و معنوى است.
از ديدگاه بسيارى از تحليل‏گران، تجديد حيات معنوى و دينى بشر با پيروزى انقلاب اسلامى در ايران آغاز شده است و به اين لحاظ، دهه شصت را بايد اولين دهه از اين تجديد عهد به حساب آورد. از اين ديدگاه، اگر بنا باشد تاريخى را براى احياى هويت دينى در نظر بگيريم، آن تاريخ، سال 1979م. است؛ يعنى مقارن با پيروزى انقلاب اسلامى ايران كه خيزش عظيمى را براى تفكرات دينى در تمام اديان به وجود آورده است. آخرين آمارها در مورد احياى تفكر دينى كه در سال 1990م. صورت پذيرفته، نشان مى‏دهد كه تقريباً 70% مردم اروپا احساس ديندارى مى‏كنند. در تمام اديان از هندوئيسم گرفته تا بوديسم و انواع فرقه‏هاى مسيحيت، همه از يك نوع بازگشت به تفكر دينى خبر مى‏دهند و انقلاب اسلامى ايران، موجب احياى فكر دينى در جهان گشت. شخصيت الهى و پيام‏هاى معنوى حضرت امام، بسيارى از پيروان ساير اديان و مذاهب را به شدت تحت تأثير خود قرار داد تا آن جا كه در نظر برخى از تحليل گران و متفكران مسيحى، «او مسيح معاصر بود و دقيقاً اشعه صلابت و سازش ناپذيرى عيسى بن مريم عليه‏السلام بود».3 از ديدگاه هفته نامه آبزرور، «امام خمينى مردى هم‏پاى پيامبران كهن است كه دنيا را به پيروى از اصول دينى دعوت كرد. پيام وى براى مردم جهان، خلوص عقيده و پيروى از سادگى در مقابل پيچيدگى و آلودگى‏هاى غرب بود و اين، رمز موفقيت وى و احساس افتخار پيروان اوست».4 از ديدگاه شبكه تلويزيونى بى‏بى‏سى نيز «آن چه در ايران در سال 1979م. رخ داد، نه تنها براى ايرانيان، بلكه براى تمام اديان جهانى، نقطه عطفى بود؛ نقطه عطفى كه از بازگشت ميليون‏ها نفر در سراسر دنيا به اصول‏گرايى مذهبى خبر مى‏دهد». به گفته اين شبكه، «در سراسر جهان، پيروان ديگر اديان مانند مسيحيت، يهوديت و هندو نيز به اصول‏گرايى مذهبى روى آوردند؛ حتى در تركيه نيز كه هفتاد سال قبل با مذهب وارد جنگ شده بود، روند بازگشت به اصول اسلامى سرعت گرفته است».5
جمع معنويت و حاكميت‏
در قرون جديد و تا پيش از قيام شكوهمند حضرت امام، در شرق و غرب جهان، امكان جمع معنويت و حاكميت، يك معما، افسانه و محال بود. نه تنها در افكار عمومى، بلكه در تمام متون درسى و دانشگاهى در باب سياست، در اين بحث اجماع داشتند؛ چنانكه «برنارد واندويل» صاحب افسانه كندوى زنبورها در غرب و يكى از نخستين تئوريسين‏هاى جريان مدرنيزم غرب، مى‏گويد: «اخلاق از حاكميت جداست و اين دو مقوله، هيچ سازگارى با هم ندارند و با آن چه كه در اخلاق به عنوان فضيلت اخلاقى نام برده مى‏شود، نمى‏توان جامعه و حكومت را اداره كرد». وى تصريح مى‏كند كه اگر بنا باشد همه انسان‏ها اهل زهد، توكل، ايثار و شجاعت باشند، ديگر نمى‏توان نظام اجتماعى بنا نمود و حكومت تشكيل داد. جامعه برخلاف اين ارزش‏ها و منطبق بر آن چه كه «رذيلت» به آن گفته مى‏شود، ساخته مى‏شود و اتفاقاً پيشرفت، توسعه، آبادانى و رفاه جامعه در اين است كه مردم اهل سخاوت و انفاق و ايثار نباشند؛ بلكه برعكس بايد اهل ويژه خوارى، خودخواهى، حسادت و حرص و زياده طلبى باشند و با چنين شرايطى است كه مى‏توان اجتماعى زندگى كرد.
حضرت امام اين معادله را در دنيا به هم زد و با طرح حيات معنوى و باطنى براى بشريت و ارائه مدل دقيق و كارآمد حكومت اسلامى، عملاً حيات تك‏ساحتى و تك‏بعدى غرب را به چالش كشيد و اعلام كرد كه فضاى غيرمعنوى غرب، نمى‏تواند براى هميشه ادامه داشته باشد و بشر غربى، روزى از زندگى در فضاى مادى خسته مى‏شود و ناگزير دوباره به معنويت روى مى‏آورد. در حقيقت، بشر امروز، دارد به دوران جدايى ماديت از معنويت پايان مى‏دهد؛ ماديتى كه كار بشر را با بن‏بست مواجه ساخته است و اينك زمان آن است كه فعاليت مادى، زمينه‏ساز اعتلاى معنوى انسان باشد و همين تلقى است كه بشريت امروز و فردا را به مذهب بازمى‏گرداند. اسلام، دينى است كه با تنظيم فعاليت‏هاى مادى، راه را براى اعتلاى معنوى انسان مى‏گشايد.6
از اين رو، امروزه نه تنها سكولاريسم نظريه مطلوب نيست، بلكه به عقيده صاحب نظران، آن چه فرهنگ غربى را مورد تهديد قرار مى‏دهد، همين سكولاريسم است؛ چنانكه برژنسكى چنين اعتراف مى‏كند: سكولاريسم عنان گسيخته حاكم بر نيمكره غربى، در درون خود، نقطه ويرانى فرهنگ غربى را مى‏پرورد. از اين رو، آن چه ابرقدرتى آمريكا را در معرض زوال قرار مى‏دهد، همين سكولاريسم است و تنها راه رهايى از اين بحران را در احياى عنصر مذهب مى‏دانند.
رويارويى با ايدئولوژى‏هاى حاكم و تحول در نظام بين‏المللى‏
اثرات عميق انديشه‏هاى امام، تنها در بعد نظرى و فكرى، محدود نشده، بلكه در بعد عملى، حتى مؤثرتر هم بوده است و توانسته است كه معادلات موجود در نظام بين‏المللى را دگرگون كند و اعمال و رفتار و روابط موجود اين سيستم‏هاى بين‏المللى و مقتضيات حاكم بر نظام بين‏الملل را به چالش كشاند؛ چنانكه هنرى كسينجر، مشاور رئيس جمهورى آمريكا در دهه 70م. چنين اعتراف مى‏كند: «آيةالله خمينى، غرب را با بحران جدى برنامه‏ريزى مواجه كرد. تصميمات او آن چنان رعد آسا بود كه مجال هر نوع تفكر و برنامه‏ريزى را از سياست مداران و نظريه پردازان سياسى مى‏گرفت.هيچ كس نمى‏توانست تصميمات او را از پيش حدس بزند. او با معيارهاى ديگرى غير از معيارهاى شناخته شده در دنيا، سخن مى‏گفت و عمل مى‏كرد؛ گويى از جاى ديگر الهام مى‏گرفت. دشمنى آيةالله خمينى با غرب، بر گرفته از تعاليم الهى او بود. او در دشمنى خود نيز خلوص نيت داشت».7
مهم‏ترين تأثيراتى كه انقلاب اسلام به رهبرى حضرت امام بر نظام بين الملل داشت، عبارتند از:
1. نقد نظرى نظم بين‏المللى دو قطبى.
2. اصلاح عملى نظم دو قطبى.
3. طرح وحدت كشورهاى اسلامى و آزادى خواه.
4. اصلاح تصوير جهانى از ابرقدرت‏ها.
در مورد اخير بايد گفت كه شكست دو ابرقدرت و به ويژه آمريكا در مديريت تحولات ايران، به تمامى ملت‏ها نشان داد كه توان و قدرت آنها بسيار زياد و قابل اتكاست. نامه امام به گورباچف، در حقيقت، نقدى بر تغييرهاى اقتدارطلبانه و انحصارى مدرنيته و مدرنيسم و مدرنيزاسيون، با وجوه متفاوت چپ و راست بود كه تصور مى‏كردند هيچ تحولى در دنيا، دگرگونى علمى، مردمى و انسانى نيست؛ مگر اين كه مطابق با استانداردهاى مدينه فاضله غربى باشد. امام در اين نامه، افق دگرگونى مفاهيم و نقش‏ها را در آينده نزديك جهان نشان مى‏دهد كه عبارتند از:
1. افول ماركسيسم و كمونيسم و رفتن اين نوع جهان نگرى به موزه‏هاى تاريخ.
2. رشد خداگرايى و دين باورى در ميان ملل جهان.
3. رهايى فرزندان انقلابى جهان از حصارهاى آهنين تغييرهاى ماركسيستى و تئورى‏هاى انقلابى چپ.
4. پوشالى بودن انديشه مدينه فاضله سرمايه‏دارى غرب.
5. ضرورت تجديد نظر در فهم مفاهيمى چون خدا، دين، باغ سبز دنياى غرب، حقيقت، ابتذال و بن بست، مبدأ هستى و آفرينش، زندان غرب و شيطان بزرگ، خيالات ماركسيسم، معقول و محسوس، ترقى و تحول، انسان و حيوان، خلأ اعتقادى، نظام جهانى و... .8
جنبش‏هاى اسلامى و رهايى‏بخش معاصر
حيات جنبش‏هاى اسلامى معاصر، مديون انقلاب اسلامى به رهبرى حضرت امام است؛ زيرا قيام و انقلاب امام، به اسلام و مسلمانان حياتى تازه بخشيد؛ آنها را از عزلت و حقارت نجات داد؛ بر ناتوانى ماركسيسم، ليبراليسم و ناسيوناليسم در اداره و هدايت مسلمانان، مهر تأييد زد و اسلام را به عنوان تنها راه حل براى زندگى سياسى مسلمين مطرح ساخت.9
امام خمينى معتقد بود كه غرب در پى تسلط فرهنگى خويش بر شرق است و اين تسلط، نظم فرهنگى جامعه شرقى را بر هم خواهد زد. از نگاه وى، بايد اصلاح يك جامعه را از اصلاح فرهنگى آن جامعه آغاز كرد. اين شيوه اصلاح فرهنگى امام، الگويى از تحول فرهنگى را در پرتو تعهد فرهنگى به جهان امروز عرضه كرد. از اين رو، غرب‏ستيزى منطقى امام، همواره بر حفظ و كسب استقلال فرهنگى استوار بوده است. از نگاه امام، غرب‏ستيزى فرهنگى در كنار تحول فرهنگى، بايد در چارچوب فرهنگ شرقى به استقلال فرهنگى بيانجامد. وى گفته است: «بالأخره بايد فرهنگ متحول شود؛ به يك فرهنگ سالم و يك فرهنگ مستقل و يك فرهنگ انسانى».
انقلاب اسلامى از يك سو سبب روى آوردن مردم جهان به دين، رشد گرايش‏هاى معنوى و تضعيف انديشه‏هاى مادى شد و از سوى ديگر، به الگوى مبارزه مردم ستم ديده، در مناطق گوناگون جهان تبديل شد. پس از پيروزى انقلاب اسلامى، «الهيات رهايى بخش» به معناى پناه بردن مردم به كليسا، براى رهايى از مشكلات اجتماعى و سياسى، در امريكاى لاتين رشد كرد و شمار انجمن‏هاى مسيحى سياسى، افزايش چشم گيرى يافت.10
بنيادگرايى دينى در غرب
غرب سكولار و رهبران آن، امروزه منفعلانه نظاره‏گر تأثيرات گسترده پيام‏هاى دينى و معنوى حضرت امام خمينى و انقلاب اسلامى، بر شهروندان جوامع غربى مى‏باشند. حيات مجدد كليساها، افزيش بى‏سابقه مبلغان مذهبى، طرح گسترده مطالبات دينى مردم از سوى سياست‏مداران و تحرك چشم‏گير رهبران مذهبى، تمايل شديد آنها به تأثيرگذارى در صحنه‏هاى سياسى، استقبال وسيع مردم از آثار صوتى، تصويرى و مكتوب دينى و مذهبى، افزايش مخالفت مردم با پرده‏درى‏هاى اخلاقى و واكنش شديد آنها در قبال شكسته شدن حرمت مقدسات مذهبى و...، تنها بخشى از نشانه‏هاى تأثير فرهنگى انقلاب اسلامى و پيام‏هاى بيدار كننده دينى و معنوى امام خمينى در غرب مى‏باشد.
رشد اسلام در جوامعى كه اكثريت آنان را مسيحيان تشكيل مى‏دهند، باعث شد تا صاحب نظران آن جوامع از نوعى رنسانس اسلامى سخن به ميان آورند و اين، نشان دهنده اين واقعيت است كه غرب اكنون در برابر شمار زيادى از روشنفكران، انديشمندان، هنرمندان و بازرگانانى كه اسلام را انتخاب كرده‏اند، سرگردان شده است. دورنماى تشكيل يك دولت اسلامى در قلب اروپا، غرب را با نگرانى فزاينده و جديدى مواجه كرد؛ به طورى كه به مقابله جدى با اين پديده احتمالى برخاستند و به همين دليل، بسيارى از تحليل‏گران وقايع بالكان بر اين اعتقادند كه صرب‏هاى جنايت كار، با چراغ سبز غرب و در سايه حكومت مرگبار آنها، به كشتار گسترده و فجيع مسلمانان بوسنى اقدام كردند. برخى از سران اروپا مانند رئيس جمهور وقت فرانسه (ميتران)، در ديدار با على عزت بگويچ، رئيس جمهور بوسنى، ضمن ابراز نگرانى از ملاقات بگويچ با امام خمينى در ايران و تأثيرپذيرى وى از انقلاب اسلامى، به صراحت به وى اعلام كرد كه اروپا از تشكيل يك دولت اسلامى در منطقه بالكان جلوگيرى خواهد كرد.11
دكتر ژيل كيپل (Dr.Gilles Kepel) جامعه شناس فرانسوى و استاد كرسى مطالعات عربى در مركز پژوهش‏هاى بين‏المللى پاريس، طى سخنرانى خود در كنفرانس «اروپاى اديان»، در اكتبر 1994م. در وين، تاييد كرد كه تفكر دينى در فرانسه، به ويژه در بين مسلمانان، احيا شده و «جوانان مسلمان كه در اروپا متولد شده‏اند، نيروهاى فعال نوينى را به صورت هسته‏هايى به وجود آورده‏اند كه بين اراده براى ماندن و تبعيض، در نوسانند».وى به طور ضمنى، اثرگذارى نقش امام خمينى را در احياى تفكر دينى در مسلمانان اروپايى، تأييد كرده و نوشته است: «مسلمانان اروپايى، به خاطر ماجراى سلمان رشدى و حجاب اسلامى، يك حركت اخلاقى و اجتماعى را آغاز كرده‏اند».
نقش مؤثر طرح گفتمان در سطح جهانى‏
حضرت امام پيام‏آور همزيستى ميان اديان بود. از اين رو، از آغاز پيروزى انقلاب اسلامى ايران تاكنون، جلسات بحث و گفتمان با انديشمندان اديان بزرگ، به ويژه متفكران مسيحى تشكيل شده است. اين گونه گفت‏وگوها كه با هدف همزيستى مسالمت‏آميز، شناخت واقعى اديان، فرهنگ‏ها و تمدن‏ها، احترام متقابل به پيروان اديان، استقرار عدالت و صلح جهانى،، گسترش معنويت و ارزش‏هاى دينى و اخلاقى در سراسر دنيا صورت مى‏گيرد، نقشى مثبت و تأثير فراوانى برجاى نهاده است. طرح گفت‏وگوى تمدن‏هاى جمهورى اسلامى، مورد استقبال گرم جهانيان، به ويژه پيروان اديان، متفكران و روشنفكران برجسته دنيا قرار گرفت. آنان اين ابتكار جالب و شايسته دولت اسلامى ايران را تحسين كردند.12
اسقف خليل ابى نادر، يكى از رهبران مسيحى لبنان در خصوص اثرگذارى گفتمان و برقرارى ارتباط با جامعه مسيحى مى‏گويد: « [امام‏] خمينى در من تأثير بسيارى بر جاى نهاده است. اگر چه من به عنوان يك روحانى مسيحى نمى‏توانم دينم را ترك كنم، امّا با اين حال، انديشه و افكار من از رسالت دينى وى بسيار تأثير گرفته است. اين تأثير، به صورت زير جلوه‏گر مى‏باشد:
1. او به اين حقيقت دست يافت كه عقب‏ماندگى مسلمانان در عصر انحطاط، به ويژه در ايران، اصولاً از دورى آنها از درك صحيح قرآن ناشى مى‏شود؛ او صدا و موعظه‏اش را به مردم رساند و آنها را از خواب بيدار كرد؛ به خصوص كه اعمال او همواره از قرآن سرچشمه مى‏گرفت.
2. او خواهان وحدت مسلمانان بود و مسلمانان ايران را با اراده و اهداف و آرمان‏هايشان وحدت داد. مردم مستضعف، سلاح او در مبارزات بودند و پيروزى نيز هميشه نصيب او مى‏گشت. اگر وى از كليسايى مسيحى مى‏بود، مردم مؤمن، وى را قديس بزرگى مى‏دانستند و او را شفيع خويش قرار مى‏دادند. [امام‏] خمينى در خارج از ايران، پيام‏دهنده همزيستى ميان مسيحيان و مسلمانان مى‏شد. من به عنوان يك روحانى مسيحى، جمهورى اسلامى ايران را درك مى‏كنم. اگر شانس آن را داشتم كه با [امام‏] خمينى بزرگ گفت‏وگويى داشته باشم، با روح مسيح عليه‏السلام و محمّد صلى‏الله‏عليه‏وآله همان خط و راه را در پيش مى‏گرفتيم».13

قيام حضرت امام هم از حيث نظرى، هم از حيث آرمانى و هم از حيث عملى، تأثيرات و تحولات شگرف و قابل توجهى را بر جهان غرب بر جاى گذارده است.14 مقام معظم رهبرى مى‏گويد: امام، مبشر دوران جديدى در تاريخ حيات بشرى است كه مطالبات معنوى بشر و رويكرد دينى و مذهبى انسان، بيش از ادوار گذشته و چند قرن اخير، جلوه‏گر خواهد شد. «امام خمينى(ره) پيامبر تازه‏اى نبود؛ اما او از يادآوران بود؛ از مخاطبان «انت مذكر» كه عهد فطرى مردمان با خداوند را به آنان يادآورى كرد و پس از چند قرن كه از هبوط بشر در مصداق جمع كلى مى‏گذشت، چون اسلاف خويش از ابراهيم و اسماعيل و محمد صلى‏الله‏عليه‏وآله عصر ديگرى از ديندارى را آغاز كرد. اين عصر تازه را بايد عصر امام خمينى (ره) نام نهاد.» و« اين دوران [عصر امام خمينى‏]، دوران اسلام و دوران غلبه ارزش‏هاى الهى و معنوى است. اين دوران، دوران امام خمينى(ره) مى‏باشد و ان‏شاءالله جوان‏هاى ما اين آينده را خواهند ديد».15

پى‏نوشت:

1. محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج‏60، ص 216.
2. ر.ك: غرب در جغرافياى انديشه، دكتر مجيد كاشانى، مؤسسه فرهنگى دانش و انديشه معاصر.
3. روبين وود زورث، زيباترين تجربه من، ترجمه خديجه مصطفوى، ص 38.
4. هفته نامه آبزرور، چاپ لندن.
5. شبكه اول تلويزيون بى‏بى‏سى انگليس.
6. احمد رهدار، نگرشى بر نقد غرب از ديدگاه امام خمينى، غرب‏شناسى اثباتى، پگاه حوزه، ش 161.
7. مجله سروش، 1380.11.20.
8. صحيفه نور، جلد21، صص 69-66.
9. جميله كديور، رويارويى انقلاب اسلامى و آمريكا، اطلاعات، تهران، 1372، ص 100 و 114.
10. براى آگاهى بيشتر ر.ك: فيدل كاسترو و مذهب، گفت‏وگوى فيدل كاسترو با كشيش فرى بتو، برگردان: حسن پستا و سيروس طاهباز، تهران، نشر همبستگى، چ اول، 1367؛ كليساى شورشى، كاميلو تورس، برگردان: جواد يوسفيان، تهران، نشر نى، 1368.
11. نگرانى استكبار از تأثيرات فرهنگى انقلاب اسلامى بر جوامع غربى، مير احمد رضا حاجتى، منبع: خبرگزارى فارس، برگرفته از كتاب عصر امام خمينى، 1384.11.24.
12. گفت‏وگو: مسائل اساسى نظام همزيستى عادلانه از ديدگاه انديشمندان مسلمان و مسيحى، مركز گفت‏وگوى اديان، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامى، ص 31-30، چاپ اول، سال 1380.
13. امام خمينى در حديث ديگران، مرتضايى، على اكبر، نشر مركز بازشناسى اسلام و ايران، ص 141-140.
14. ر.ك: گفت‏وگو، مجله انديشه انقلاب اسلامى، ش 4.
15. ر.ك: رويكرد دينى و معنوى انسان عصر امام خمينى، (مير احمد رضا حاجتى) عصر امام خمينى(ره) از نگاه امام و مقام معظم رهبرى.‏